نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





جهان تاریکی محض است

 خدایا … دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد…

 خدایا... کودکان گل فروش را می بینی؟

مردان خانه به دوش...

دخترکان تن فروش...

مادران سیاه پوش...

واعظان دین فروش...

محرابهای فرش پوش...

پسران کلیه فروش ...

زبانهای عشق فروش...

انسانهای آدم فروش...

همه را می بینی....

میخواهم یک تکه از آسمانت را بخرم دیگر زمینت بوی زندگی نمي دهد...

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 19:37 | |







اجازه هست؟

 اجازه هست که عشقتو، تو کوچه ها داد بزنم؟

رو پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟

اجازه هست که هر نفس ترانه بارونت کنم؟

ماه و ستاره رو بازم فدای چشمونت کنم؟ 

اجازه هست که خنده هات قلبمو از جا بکنه؟

بهت بگم عاشقتم، دوست دارم یه عالمه

اجازه هست نگاهتو، تو خاطرم قاب بکنم؟

چشمی که بدخواهمونه، به خاطرت خواب بکنم؟

اجازه فریاد بزنم: تو قلبمی تا به ابد؟

بدون اگه رسوابشم به خاطرت خوبه،نه بد!

اجازه هست دریا باشم، کویر رو پیمونه کنم؟

تو صدف دلم بشی، من تو دلت خونه کنم؟

اجازه هست....؟؟

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 1:18 | |







چقدر قلبت زیباست

 

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی

با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی

همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل

ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست

ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت

میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت

هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های

به یادماندنی همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم

همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم

حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند

چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را

گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است

همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است، چقدر قلبت زیباست...

چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو

تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر

میخوانمت تا دلم آرام بماند...

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 22:45 | |







تو را تنها به کسی هدیه می دهم....

 

 

من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر.
من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور در خشم، در مهربانی،
در دلتنگی در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا یکه و تنها بشناسد.

من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند و ترنم دلپذیر هر آهنگ هر نجوای کوچک برایش یک خاطره باشد.

او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است یا آن دلی که من برایش می میرم سرد و بارانی است.

ای.... ای بهانه ی زنده بودنم من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد.

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط Maryam در 18:4 | |







عاشقانه

 

ببین که حالم حال همیشگی نیست

اینجا همینجایی که هستی باش که قلبم بدون تو زنده نیست

ما عاشقانه مانده ایم برای هم ، من برای تو هستم و تو برای من

تمام نگاهت را هدیه کن به چشمان عاشق من…

هر زمان فکر بی تو بودن میکنم نفسم میگیرد

اگر نباشی قلبم بی صدا میمیرد مثل حالا باش

مثل حالا عاشقانه دوستم داشته باش

نه اینکه فردا بیاید و  بیخیال ما باش….

گفته بودم که با تو نفس میگیرم

گفته بودم با تو در این زندگی تنها رنگ عشق را میبینم

رنگی به زیبایی چشمانت

اگر دست خودم بود دنیا را فدا میکردم برای همیشه داشتنت

تو را با هیچکس عوض نمیکنم عشقت را همیشه

در قلبم میفشارم و به داشتنت افتخار میکنم

تو را که دارم دیگر تنهایی را در کنارم احساس نمیکنم

غم به سراغم نمی آید و دیگر به جرم شکستن اعتراف نمیکنم!

ما یکی شده ایم با هم گرمای زندگی با تو بیشتر میشود

و اینجاست که دیوانه میشود از عشقت دل عاشق من…

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 11:52 | |







خیال نمیکردم که تو....

 

 

خیال نمیکردم که تو یه روز عزیز من بشی،،،


از این خزون بی کسی راه گریز من بشی،،،


به فکر من نمیرسیبد اصلا" بدونی عشق چیه،،،


اونی که دنبال هوس یا اونکه عاشقه کیه،،،


مگه میشه تو رو دید و به تو از دورنگیا گفت،،،


تو رو باید دید و باید به تو از قشنگیا گفت،،،


مگه میشه که دروغ گفت به تویی که نازنینی،،،


تو خودت میشناسی عشق و هر کجا اونو ببینی،،،


خیال نمیکردم که تو یه روز همه کسم بشی،،،


با من بیکس و غریب یه روزی همقسم بشی،،،


اصلا" نمیومد بهت که عشق و حتی بشناسی،،،


اما دیدم که مثل تو عاشق نمیشه هیچ کسی،،،


شبهای درازیست که در خلوت دل بیدارم،،،


در بزم غریبانه ای از عشق تو دعوت دارم***

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط Maryam در 1:8 | |







من می مانم

 نازدانه دلم

همه رفتند...

همه آرام می آیند و آرام می روند

بی آنکه بدانند چطور شیشه دل ما را می شکنند.

همه می روند...

بی آنکه نگاهی به عقب اندازند که من... که تو...

که همه ما پشت پنجره چشم براهیم

همه می روند...

نازنینم اما من همیشه با تو می مانم

تا پشت پنجره به انتظارم ننشینی

با تو می مانم تا پنجره غم گرفته دلت را شاد کنم

من در کنارت هستم

سرت را بر شانه ام بگذاز

من می مانم...

 

 

برای مریم م...

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 12:44 | |







عشق من..

 

عشق من ، تو را در میان خویش گرفته ام ، من که از آغازش هم عاشق تو بوده ام
من که در تمام سختی ها در کنارت بوده ام
تو چقدر خوبی که تا اینجا هم از دلت راضی بوده ام…
شب میشود و دلتنگی هایم بیشتر ، چرا نمی رسد فردا ، چند قطره اشک هم بیشتر….
فردا برسد و باز تو بیایی ، من تو را ببینم و تو با عشق کنارم بمانی …
عشق زیبای تو ، من عاشقم ، تمام احساستم به حساب قلب تو
خوب هوای قلبم را داری ، همین را میخواستم از خدا
تو چه احساس زیبایی داری ، همین است که همیشه شادم
همین است که همیشه با آرامش شبها را میخوابم….
عشق تو اینجاست در قلبم ، قلبی که درگیر است با یادت
خودت هم میدانی خیلی وقت است که میخواهمت
عشق من ، سرت را بگذار بر روی شانه هایم ، بگذار سکوت باشد بینمان تا بشنوم صدای نفسهایت
تا برسم به جایی که در بر بگیرم تمام احساسات زیبایت را…
احساسی از تو ، که با آن به اینجا رسیده ام
که من هم مثل تو با احساس شدم و در ساحل دلت امواج مهربانت را در میان گرفته ام
با تو همیشه در اوج عشق به سر میبرم ، با تو هر جا که بخواهی میروم
با تو عاشقم و همیشه به قلبت عشق میدهم…
عشق میدهم تا عاشقانه بمانیم
تا هر جا رفتیم در آغوش هم ، این شعر را برای هم عاشقانه بخوانیم…..

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 6:54 | |



صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 30 صفحه بعد