نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





در کنار تو بودن

 هیـ ـچ لحظـ ـه ای

به اندازه ی لحظـ ـه های با تـ ـو بودن شیرین نیست

لحظـ ـه ی دـ ـیدن تـ ـو

لحظـ ـه ی تمـ ـوم شـ ـدن دوری تـ ـو

لحظـ ـه ی عاشقـ ـانه ی مـ ـن

لحظـ ـه ی گرفتـ ـن دستهـ ـای پـ ـر مهـ ـرت

لحظـ ـه ی بـ ـا تـ ـو بـ ـودن

در کـ ـنار تـ ـو بـ ـودن..

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 20:33 | |







می دانی چه چیزی آرزوی دلم است؟

 از بیان احساسات پاکم هراسی ندارم 

می نویسم هر آنچه را که در قلبم بارور شده است 

نام تو را که تکرار می کنم قلبم به یکباره می لرزد

تو نمی دانی که چقدر دوستت دارم

اما برایت می گویم تا بدانی 

به وسعت آسمان آبی قلبت 

و به آرامی موجهای دریای نگاهت 

چرا که عشق تو سرلوحه قلبم است

و وجودت آرامش بخش روح و جانم

می دانی چه چیزی آرزوی دلم است ؟!

اینکه تمام وجودت تا همیشه از آن من گردد

و تمام هستی تا ابد فدای بودنمان با هم!

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 23:15 | |







محبوب دل

 
 
محبوب دل

آخر روزی

دلت را خواهم برد

اگر بار سفر بندی

اگر تا سرزمینی دور

بگریزی

بدنبالت

پروانه خواهم شد .

راه گریزی نیست

بیا

محبوب دل من شو ....

♥♥♥♥♥

از تو گذر نمی کنم ...

یادم نیست

زندگی را زیسته ام

یا در خواب دیده ام ؟!

...

بس که تو را مرور می کنم

هر جا که هستی

باش

فاصله یعنی

یک نفر یک جا هست

که دوستش دارم

از تو گذر نمی کنم ...
لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط Maryam در 18:38 | |







چشم انتظار

 امشب دلم را می تکانم پیش پایت 

چیزی ندارم من بجز این دل برایت

امشب گلوی زخمی ام را می سرایم 

یعنی تمام غربتم را در هوایت

می خواهم امشب سالها خاموشی ام را

آرام بـــــردارم بــــــریزم در صـــــــــدایت

ای با دل من آشناتر از من ای خوب

دیری است تنها مانده اینجا آشنایت

دیری است بی تو کلبه ام تاریک مانده است 

بگشـــــای بر من روزنـــــی از چشــم هایت

چشم انتظار چشم زیبای تو تا چند

تا چند محــــروم از نگاه دلــــربایت

بر من اگر یک لحظه می تابید چشمت

در زیر شمشیر تو می گشتم فدایت

وقتی نگاه شرقی ات می بارد از مـــهر

من کیستم؟ خورشید می افتاد به پایت

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 20:11 | |







بخند بر شب

 

 

هوا را از من بگیر، خنده ات را نه

نــــــــان را از من بگیــــــــر اگر می خواهی،
هــــــــوا را از من بگیر،
اما
خنــــــــده ات را نــــــــه.

از پس نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی
اما
خنده ات که رها می شود
و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید
تمامی در های زندگی را
به رویم می گشاید.

عشق من، خنده ی تو
در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی، به ناگاه
خون من بر سنگ فرش خیابان جاریست،
بخند
زیرا خنده ی تو
برای دستان من شمشیری است آخته.

خنده ی تو در پاییز
در کناره ی دریا
موج کف آلودش را باید برفرازد،
و در بهاران، عشق من
خنده ات را می خواهم
چون گل سرخی که در انتظارش بودم
گل آبی، گل سرخ کشورم که مرا می خواند.

بخند بر شب
بر روز، بر ماه
بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره،
بر این پسر بچه ی کمرو که دوستت دارد.

اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم،
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند،
نان را، هوا را،
روشنی را، بهار را
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم...!

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط Maryam در 1:32 | |







غرور آدمیزاد

 آدمـیــزاد....

غــرورش را خیلـی دوستـــــ دارد،

اگـر داشتــه بـاشــد،

آن را از او نگیـــریــد...

حـتی بـه امانتـــ نبــریـــد...

ضــربــه‌ای هــم نـزنـیــدش،

چــه رسـد به شـکسـتـن یـا لـه کــردن!

آدمـــی غـرورش را خیلـی زیــاد، شـایــد بیـشتــر از تــمـام داشـتـه‌هـایـش، دوستـــ مـی‌دارد.

حـالـا ببیــن اگــر خــودش، غــرورش را بــه خـاطــر  تـــو، نـادیـده بگیــرد، چـه قــدر دوستتــــ دارد!

و ایـــن را بــفـهـم …

حالا نمیدونم کجـــاے کـــار میــلنگـد؟

مــن زیــادے دوستتــــ دارم یـــا تــــو زیادے بـــی تــوجـهــی؟

مــن زیــادے عـــاشقـــم یـــا تــــو خیلـــــی معمــــولــــی؟

تصــوراتــم اشتبـــاه استـــ یــا انتظــاراتـــم زیـــــاد؟

عــزیـــز  دوستـــ داشتنـــی ...

تـوجیــهــم کـن مــن تحـمــل ایــن همـه دوری را نــدارم...

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 19:2 | |







همیشه با منی

 

برای دوست داشتنت 

محتاج دیدنت نیستم... 

اگر چه نگاهت آرامم می کند 

محتاج سخن گفتن با تو نیستم... 

اگر چه صدایت دلم را می لرزاند 

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم... 

اگر چه برای تکیه کردن

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است! 

دوست دارم بدانی

حتی اگر کنارم نباشی ... 

باز هم ، نگاهت می کنم ... 

صدایت را می شنوم و به تو تکیه می کنم 

همیشه با منی

و همیشه با تو هستم، هر جا که باشی...

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 22:34 | |







نداشتن تو!

 

نداشتن تو 

کابوس بغض های گلویم است! 

غم لمس باران از پشت شیشه 

غم پرواز در قفس است! 

نه اینکه از رفتن نگهت دارم 

نه اینکه اشک هایم دست به دامانت شود 

نه ، بخدا نه ... 

فقط گاهی دلم زیادی تنگت میشود ... 

نفس هایم در بغض گلو ، نفس کم می آورند 

باور کن که شانه هایم 

برای تکیه زدن این همه غم 

کمی کوچک است ... 

شعر چشم های زیبایت 

مدتیست بی تو واژه کم می آورد 

باور کن ...!

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 20:1 | |



صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 30 صفحه بعد