نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دوستت دارم عشق من

 تومالک تمام احساسم هستی

تمام عشقم

تمام احساس ناب دست نخورده ام

که حاضرنیستم

حتی ذره ای ازآن را

با هیچکس تقدیم کنم

با هیچکس

جز تو

نه

احساسم را با تو تقسیم نمیکنم بلکه

آن را به تو تقدیم میکنم

تمام احساسم را

تمام عشقم را

دوستت دارم عشق من...

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 21:28 | |







شب و درد دل

 

شب بود ، شبی که تصویری سیاهتر از گذشته ها داشت…
شبی که مهتابش در پشت ابرهای سیاه به خواب رفته بود.
شبی که گهگاهی ستاره های نادری در آسمان سیاه و ابری می درخشیدند .
ستاره هایی که نوری نداشتند…
شب سوت و کور شده بود ، بدون مهتاب ، بدون ستاره!
ابرها به آرامی از کنار ماه می گذشتند…وقتی ابرهای سیاه بر روی ماه می نشستند احساس تنهایی و سیاهی در من بیشتر می شد…
شب نمی گذشت ، بی پایان بود…کاش هر چه زودتر این شب بی پایان ، پایان داشت. سکوتی سرد در تنهایی و درد در قلب آسمان دلم احساس می شد…
سیاهی شب…تنهایی مرد همیشه تنها !
ستاره ها درد مرا نمی فهمند ، مهتاب خاموش مانده است، چون ابرهای سیاه روی آن را پوشانده اند…
تنها امیدم به مهتاب بود اما…
حالا به چه کسی بگویم درد دلم را در این شب غریبه!…
ستاره ها هر کدام در آسمان برای یک دل هستندو برای هزار چشم چشمک می زنند …
من دلم می خواهد درد دلم را برای کسی بگویم که یک دل و یکرنگ باشد اما!..
پس همان بهتر که درد دلم درونم بماند و تبدیل به بغض شود و در آخر سر بغضم تبدیل به همان گریه شبانه شود…همان بهتر…

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 20:3 | |







نمیدانم کجایی!

نمیدانم کجایی!
در وجودم نهفته شدی...
در بین دستانم...
در قلبم...
در گوشه چشمانم...
در آسمان ایمانم...
در کجا نشسته ایی
کنار ساحل آرامش من
آنجا که تپش قلبم به شماره میفتد
شاید آنجا که شاپرکی بر گل آرام مینیشیند

کجا تو هستی که اینگونه به وجودم ملحق میشوی
در بی خوابی هایم
در شبهایه بی قراریم...
در متن تمام تنهاییم
چگونه تو آرام گرفتی در این آشوب
تو کجا آشکار اینگونه پنهان شده ایی
در زیر پوست من
چه لطیف میجهی...
تو در فراسوی هر زمان
در هر جای این مکان
با منی...
طوری روحم با عشق تو آمیخته شد که انگار
تو خود منی..

 

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 15:12 | |







دلم....

دلمــــــــــــــــــــــ ـ میگیرد دلم از نبودن تو، از تنهایی خودم

از اینکه گاهی اوقات صدایت را از من دریغ میکنی

اریــــــــــــــ ، دلمــــــــــــــــــــ میگیرد

کمکم کن تا کمی سختی این راه را آسوده تر تحمل کنم

کمکم کن تا روزهای بی تو بودن برایم انقدر طولانی نباشد....
.

چه کنم که نمی دانمـــــــــ

ولی این را خوب میدانم که تنها تویی که می توانی در خوب یا بد بودن روحیه ام تاثیر گذارباشی

تنها تویی که امید به زندگی را در من زنده نگه داشته ای

و تنها یاد تو آرام کننده ی وجودم خواهد بود

پــــــــــس، با من بمـــانــــــــــــ، برای تمام لحضــــــــات دلتنگیــــــ ام

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط Maryam در 14:8 | |







منتظر لحظه ای هستم که...

 منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم

 در چشمانت خیره شوم...دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم
 
منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم
 
سر رو شونه هایت بگذارم....

 از عشق تو.....از داشتن تو...اشک شوق ریزم

 منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش بگیرم
 
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم
 
و با تمام وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم
 
اری من تو را دوست دارم
 
و عاشقانه تو را می ستایم...
لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 19:40 | |







اگر میدانستی

 اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم، سکوت را فراموش میکردی، تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد.

اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم، چشمهایم را میشستی و اشک هایم را با دستان عاشقت به باد میدادی.

اگر می دانستی چقدر دوستت دارم، نگاهت را تا ابد بر من میدوختی، تا من بر سکوت نگاه تو رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش ببرم.

ای کاش می دانستی ، اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای از مرگ سخن نمی گفتی ، که این غریب تنها، جز نگاه معصومت پنجره ای و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد.

ای کاش می دانستی ، اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم ، آنقدر که همه چیزم را حتی جانم را فدایت می کردم . همه ی آن چیزها که یک عمر برایش زحمت کشیده ام و سال ها برایش گریسته ام .

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم ، همه ی آن چیزهایی که تو را زندانی کرده اند رها می کردی، غرورت، قلبت،حرفت و ...

دیگر نای نوشتنی نیست که تو خود باید بدانی که چقدر دوستت دارم و تو زیباترین جهان برای منی، منی که عاشقت هستم و دوستت دارم برای همیشه...

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 17:19 | |







29 خرداد سالروز درگذشت استاد دکتر شریعتی

 

جهان برایم دیگر هیچ نداشت

و من دلیر،مغرور و بی نیاز اما نه از دلیری و غرور و استغنا،

که از نداشتن، از نخواستن.

زندگی کوچکتر از آن بود که مرا برنجاند و زشت تر از آن که دلم بر آن بلرزد

هستی تهی تر از آن که به دست آوردنی مرا زبون سازد

و من تهیدست تر از آن که از دست دادنی مرا بترساند

 
دکتر شریعتی
 
 
 گر ملحد و گر دهری و کافر باشد ؛ باید بچشد عذاب تنهایی را , مردی که ز عصر خود فراتر باشد
 
لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 18:10 | |







عشق من...

 

عشق من...

اگه یار من تو باشی کسی رو دیگه نمی خوام 

کاش همه کسم تو باشی من فقط همینو می خوام

دوست دارم که توی عشقت بسوزم تا که فنا شم 

دوست دارم که با تو باشم اسیر دو تا چشات شم

دوست دارم که زندگـیـمـو بریـزم بـه زیـر پـاهات 

دوست دارم کـه بـا نگـــاهت عـقـلمـو بـدی تو بـر بـاد

از همـون روزی کـه قلـبم اسیر و دربـه درت شـد 

فهـمیـدم دل خرابـم عاشـق صـداقـتت شـد 

تـو با ایـن هـمه بـزرگـی دل ما رو نشـکسـتـی 

تـو بـا ایـن هـمه خـاطرخـواه اومـدی با مـا نشـستی 

همه ی زندگی مـن فـدای یـه تـار مـوهات 

هـمه ی عـشـقم تو هـستی تـوی ایـن دنـیا زیبا

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 21:56 | |



صفحه قبل 1 ... 9 10 11 12 13 ... 30 صفحه بعد