نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





میترسم بی تو..

 

 

بي تو از آخر قصه ها مي ترسم
باور کن هنوز هم
مي شود به پاکيِ قصه هايِ تو هجرت کرد
تو بخواهي هنوز هم مي شود
به کوچه ي پاکِ پروانه برگشت
باران که ببارد همان کوچه ی کوتاهِ بي کبوتر
کفافِ تکامل ِ تمام ِ ترانه هامان را می دهد
بيـــــا، بيا،
و لحظه اي کنار فانوس نفس هاي من آرام بگير
بيا
و امشب را بي واسته ي سکسکه هاي گريه کنارم باش
مگر چي ميشود يک بار، فقط يک بار
بي پوشش پرده ي باران تماشایت کنم
چه مي شود....

 

 

 

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط Maryam در 21:59 | |







حـوا منمـــــ .

حـوا منمـــــ ...

که مـﮯ فروشم بهشت را...

به سیاهــﮯ چشمانت...

 

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط Maryam در 23:21 | |







مرد که باشی

 


مردانه که دلت بگیرد ، چه کسی می تواند آرامت کند…؟

مردانه که بغض کنی، چه زنی توانایی آرام کردنت را دارد…؟

مرد که باشی حق این ها را نداری

مرد که باشی حق ات فقط در دل نگه داشتن است

مرد که باشی از دور نمای کوهی را داری مغرور و غمگین و تنها

مرد که باشی شب که دلت بگیرد، یک نخ سیگار روشن میکنی و خودت راپشت دودش پنهان میکنی!!!

 

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 18:49 | |







آغوش آدم

 حوّا که بغض کند،

حتّی خدا هم اگر سیب بیاورد،

چیزی بجز آغوش آدم آرامش نمیکند...

خدا مرا برای در آغوش گرفتنت آفرید

در آغوشم بگیر که بی تو وجودی ندارم حوای من...

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 13:52 | |