نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





متشکرم...

متشکرم


برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.


برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.



برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی.



برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی.



برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.



برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی.



برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.


برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.



برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.



برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی.



برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم"



برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.



برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.


برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.



برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.



برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.



برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.





به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که :



لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم "



آغوش من همیشه برای تو باز است.



همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم.



همیشه پشتیبانت هستم.



من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود.



فقط کافی است چیزی از من بخواهی ,


بلافاصله از آن تو خواهد شد.



می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم.



من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.



در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی.



همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم.



همین الان در فکر تو هستم.



تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری.



من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است.



هر وقت که احتیاج به درد دل داشتی روی من حساب کن.



من هنوز در چشمانت گم شده هستم.



تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری.

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط Maryam در 18:19 | |







میخواهم امشب به تو بگویم

 

آسمانی تاریک ، انتظار شبانه برای دیدن چهره ماه تو


پایان انتظار دیدن چهره ماهت ، نفسی تازه از یک دیدار عاشقانه در میان ستارگان همراه با چند قطره اشک شوق در چشمهایم.


در تب و تاب گفتن کلامی که به تو بگویم دوستت دارم ! اما نمیتوانم.


تو را میپرستم بعد از او که تو را برایم آفرید .


امشب رازی در دلم نهفته است که تا به حال قلبم آن را به تو نگفته است.


میخواهم امشب به تو بگویم …… بگویم که دیگر تنها نیستم .


از لحظه ای که تو آمدی بی قرار یک لحظه تنهایی برای باور این عشق رویایی هستم!


تنها نیستم ، یا با تو ام یا به یاد تو…


میخواهم امشب به تو بگویم … بگویم که خیلی خوشبختم از اینکه تو را دارم .


تو را دارم و روزی صدها بار او که تو را به من داد شکر میکنم .


تو برایم یک هدیه باارزشی ، هدیه ای از طرف خدا ، برای این قلب تنها ، تا آخر دنیا .


میخواهم امشب به تو بگویم … بگویم که بدون تو هرگز!


هرگز نمیتوانم ، بمانم در این دنیا ، نفس بکشم ، زندگی کنم برای فردا، یک فردای پوچ که بی تو نه لحظه قشنگی در آن است و نه پایان شیرینی دارد.


امشب میخواهم به تو بگویم … بگویم تو را میخواهم برای همیشه ، تا آخرین نفس ، آخرین نفسی که به عشق تو با همان نفس آخر از این دنیا بروم.


میخواهم امشب به تو بگویم ، بگویم که … تو … را ….خیلی دوست دارم

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط Maryam در 18:15 | |







دلم که میگیرد

دلم که می گیرد
کودک می شوم ...
کفش هایم تا به تا می شوند ...
دستانی می خواهم که آرامم کنند ...
مهربوونی که به فکر دلتنگی هایم شود ...
و گلویی که بغض امانش را نبرد ...
بهانه گیر می شوم ...
نق می زنم که این را می خواهم ....
که آن را می خواهم ...
ولی هیچکس نمی داند ؛
که به جز تو هیــــــــچ نمی خواهم

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 11:4 | |







باز هم بگو

 

باز هم بگو و دوباره بگو

كه به من عشق مي ورزي

و تكرار اين واژه بايد چون

آواي فاخته اي درآيد

به ياد داشته باش كه بدون آواي مدام فاخته

بهار با همه ي سبزي اش به كوه و دشت

دره و جنگل پاي نميگذارد

ميتوني نگاهم نكني اما نميتوني جلو چشامو بگيري .

ميتوني بگي دوستت ندارم اما نميتوني بگي دوستم نداشته باش .

ميتوني از پيشم بري اما نميتوني بگي دنبالم نيا .

پس نگاهت ميكنم ، دوستت دارم ،تا ابد به دنبالت ميام

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 15:58 | |







نفسم....

 

نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانی ست
هرچه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابي هرگز
گوشه چشمي هم
بر فراموشي اين دخمه نينداخته است
اندر اين گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعي خاموش شده
باد رنگيني در خاطرمن
گريه مي انگيزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد مي گريد
چون دل من که چنين خون ‌آلود
هر دم از ديده فرو مي ريزد
ارغوان
اين چه راز ي است که هر بار بهار

با عزاي دل ما مي آيد ؟




"هوشنگ ابتهاج"

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط Maryam در 21:23 | |







من میشنوم

 

صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان میشنوم

و میشنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب

برای ستاره ساز دلتنگی میزنی

و من میشنوم می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن

و پر گشودن باز میدارد

ای شکوه بی پایان من

ای طنین شور انگیز

من میشنوم

به آسمان بگو که من میشکنم! هر آنچه تو را شکسته

و میشنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته

لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط Maryam در 21:20 | |







به دیدارم بیا...

 

به دیدارم بیا هر شب

در این تنهایی تنها و تاریک 

دلم تنگ است 

بیا ای روشن ، ای روشن تر از لبخند

شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهای ها

دلم تنگ است

بیا بنگر!!

چه غمگین و غریبانه در این ایوان سرپوشیده و این تالاب مالامال

دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی!

شب افتاده است .... و من 

و من تنها و تاریکم !!!!

و در ایوان و در تالاب من دیریست در خوابند

پرستوها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من 

بیا ای یاد مهتابی...
لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط pejman در 12:33 | |







.. دلم پرواز می خواهد...


 

.. و حال شده ام مردی با آرزوهایی بزرگ...اما خسته...

... دلم پرواز می خواهد...

... دیگر کوله ام خالیست...

... دیگر صدای باران هم درمان نیست...

... باید بروم...

... جای من اینجا نیست...

... بروم آنجایی که باران از اوست...

... جایی فراسوی ابرها...

... آنجا که سنگها هم نفس می کشند...

 

 
 
 راهها به دو راهی ختم نمی شوند...

... و دستها تنها برای دستگیری دراز می شوند...

... و آغوشها تنها برای نوازش باز می شوند...

... آنجا که بوی یاس را به ارزش محبت می فروشند...

... و آنجا که مردمش می دانند... خط گندم يعنی ...
 
 
نيمی بردار و نيمی ببخش...

... آنجا که روح... جسم را نگه می دارد..
 
 
و آنجا که آبی نیست ...
 
 
آبی تر است...

... آنجا که دیگر نفس نیست...

... همه اش عشق است و عشق است و عشق...

...

... اما نه....

... هنوز قلم به دستانم چسبیده...

... انگار هنوز هم باران درمان است...

...

... رهگذر...دیگر چیزی از کوله ات باقی نمانده...
 
 
گویی پایان راهی...

... یادت باشد... در انتظار باران باشی... کفشهایت تشنه اند...

...

... یادم باشد... در انتظار آسمان بنشینم..
 
 
خاک همیشه خشک است...
 
 

... یادم باشد... در انتظار خورشید بنشینم...
 
 
ماه همیشه تاریک است...
 
 

... یادم باشد... در انتظار گندم بنشینم..
 
 
نان همیشه تلخ است...
 
 

... یادم باشد... در انتظار نگاه بنشینم..
 
 
زبان همیشه دروغ است...
 
 

... یادم باشد... در انتظار دوست بنشینم..
 
 
 
بی گانه همیشه خسته است...

... یادم باشد ... در انتظار او بنشینم..
 
 
او همیشه هست..
 
همیشه مهربان است...


لطفا از مطالب موجود در آرشیو موضوعی نیز دیدن فرمایید این صفحه را به اشتراک بگذارید

[+] نوشته شده توسط Maryam در 15:51 | |



صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 30 صفحه بعد