![](http://onlyblue14.persiangig.com/image/f_03eyesm_d5a3b8d.jpg)
رو به رویم نشسته ای و به من نگاه می کنی
از همان نگاه های قشنگی که دلم برایشان غش می رود
و من به اندازه ی یک پلک بر هم زدنی
از چشمانت٬ چشم بر نمی دارم
چه حکایتی دارد چشمانمان
من که دنیای دیگری را در چشمانت می بینم
تو را نمی دانم..................
دستم را دراز می کنم تا لمس کنم چهر ه ات را
تا جزئی از دنیای تو شوم
که به ناگاه همه چیز در هم می ریزد
نگاه قشنگت چشمان مهربانت دنیای من...
با حسرت آه می کشم و می گویم
همه اش یک خیال بود...
به دستم نگاه می کنم که هنوز در مسیر نگاهت مانده...
نمی خواهم باور کنم به هم ریختگی دنیایم را...
با دلخوری با خود می گویم:
ای کاش از تو سهمی بیشتر از نگاهت نمی خواستم...
http://beine2binahayat.blogfa.com/9101.aspx
نظرات شما عزیزان:
نجلا ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت11:57---15 خرداد 1391
به حرمـــــت نان و نمکی که با هم خوردیم
نــــــــان را تو ببر
که راهـــــــــت بلند است و طاقتــــــــــت کوتاه
نمــــــــــک را بگذار برای من
می خواهم این زخم همیشــــــــــه تازه بمانـــــــد...
|